فاطمه دختر اسد با عجله خود را به نزدیک خانه کعبه رسانید و در حالى که دست به دعا برداشته بود، اینطور به راز و نیاز پرداخت:
اى خداى من! من به تو ایمان دارم، به همه کتابهاى آسمانى و همه پیامبرانت نیز ایمان دارم، من سخن جدم ابراهیم خلیل را هم تصدیق مىکنم، او این خانه کهن را به پاى داشت، تو را به حق آن که این خانه را ساخت و به حق کودکى که در شکم من است سوگند مىدهم وضع زایمان را برایم آسان به گردان.
سیزدهم ماه رجب، سى سال بعد از حمله ابرهه پادشاه یمن با سپاه فیل سوار او به خانه کعبه و مطابق با سال 600 میلادى بود، در حالى که نه قبل از آن و نه بعد آن چنین حادثهاى رخ نداده بود. حادثه اینست که:
وضع زایمان فاطمه در خانه کعبه واقع شده و على (ع) در خانه خدا به دنیا آمده است.
وقتى کودک به دنیا آمد، پدر او ابوطالب هم از ولادت این کودک به قدرى شادمان شد، که دست به دعا برداشت: اى خداى من! اى خداى کعبه و طواف! تو را به حق این کودک که او را پاکى و درستى بخشیدهاى، سوگند مىدهم، قبل از آنکه مرگ من فرا برسد، جوانى زیبا و دلدائى او را مشاهده کنم.
ابوطالب غیر از على (ع) سه پسر دیگر هم به نامهاى: عقیل، طالب و جعفر داشت، اما تولد آخرین فرزند او برایش شادى و خرسندى فوق العادهاى به وجود آورده بود، بدین خاطر براى تولد او جشنها گرفت، شترها قربانى کرد و افراد دسته دسته به خانهاش مىآمدند و به او تبریک و تهنیت مىگفتند.
زندگانى ابوطالب با داشتن چهار پسر و یک دختر به نام ام هانى طراوت و شکوه زیادى داشت، اما این طراوت و شادابى چندان طولى نکشید و خشکسالى و قحطى که در مکه به وجود آمد، زندگى ابوطالب را هم مانند بسیارى از افراد از لحاظ مادى تحت فشار قرار داد و او که مرد عائلهمندى بود، طعم تلخ تنگدستى و کمبود مخارج زندگى را بیش از دیگران مىچشید.
در چنین وضعى حضرت محمد (ص) که سى و هشت ساله بود، و خود هم درد یتیمى و سختى معیشت را به خوبى احساس کرده بود، مشکل زندگى ابوطالب را با عموى دیگر خود عباس بن عبدالمطلب که از ثروتمندان مکه بود، در میان گذاشت و چاره جوئى آن، مورد قبول او هم واقع شد.
حضرت محمد (ص) و عباس به اتفاق نزد ابوطالب رفتند، مذاکره انجام شد، ابوطالب، عقیل و طالب را نزد خود نگاهداشت و عباس، جعفر را انتخاب کرد و على (ع) را که از همه کوچکتر بود و هفت سال داشت، براى سرپرستى و نگهدارى به حضرت محمد (ص) سپرد.
على (ع) خود در این باره مىگوید: به هنگام کودکى، پیامبر اسلام مرا در دامان خویش پرورش مىداد، مرا در آغوش خود مىگرفت، نوازش مىداد و کنار خود مىخوابانید، من بوى خوش او را استشمام مىکردم، او غذا در دهان من مىگذاشت، او هرگز از من دروغ و خلافى مشاهده نکرد. من پیوسته دنبال او حرکت مىکردم و از اخلاق و رفتار پسندیده او استفاده مىبردم. مرا به کارهاى نیک وادار مىساخت. هر سال هم که به غار حرإ؛ مىرفت جز من کسى او را نمىدید و از کارش اطلاعى پیدا نمىکرد.
البته این در حالى بود که آئین اسلام هنوز در هیچ خانهاى وارد نشده بود.
آنگاه که بعثت پیغمبر (ص) واقع شد و اسلام ظهور کرد على (ع) نه ساله شده بود، در دامن پیامبر پرورش یافته بود و در چنین سن و سالى که خدیجه هسمر پیامبر هم اسلام آورده بود، على (ع) هم به دامن پرمهر اسلام وارد شد.
على (ع) به خود مىگوید: نور وحى را که به پیامبر (ص) نازل مىشد من مىدیدم و بوى دلاراى نبوت را احساس مىکردم.
عفیف کندى مىگوید: یک روز براى خریدن عطر و لباس وارد مکه شدم، در مسجد الحرام کنار عباس بن عبدالمطلب که یکى از بازرگانان مکه بود نشسته بودم، خورشید به وسط آسمان نزدیک مىشد، ناگاه مشاهده کردم مردى که حدود چهل سال داشت وارد مسجد الحرام شد و در حالى که به آسمان نگاهى انداخت، کنار خانه کعبه قرار گرفت، بعد نوجوانى وارد شد و در عقب سر او سمت راستش ایستاد، سپس زنى آمد و عقب سر او سمت چپ قرار گرفت و هر سه نفر به عبادت و نماز مشغول شدند.
این صحنه براى من تعجب آور و تماشائى بود، از عباس پرسیدم این مرد کیست؟ من امروز چیز تازهاى مىبینم!
عباس گفت: این مرد برادرزاده من محمد بن عبدالله و آن پسر على بن ابیطالب پسر برادر من و آن زن هم خدیجه همسر محمد (ص) است.
محمد (ص) عقیده دارد آئینى را از جانب خداوند آورده است و تاکنون در زیر این آسمان همین سه نفر طرفدار و پیرو این آئین هستند. عظمت و ارزش این آئین هم براى آنان به قدرى است، که آن را از همه خزینههاى کسرى و قیصر براى خود بالاتر مىدانند.
البته عفیف کندى خود هم بعد مسلمان شد، اما پیوسته افسوس مىخورد که اگر من هم از همان روز اسلام آورده بودم، پس از على بن ابیطالب (ع) دومین مرد مسلمان محسوب مىشدم.
به هر حال پیغمبر (ص) دوشنبه به رسالت مبعوث شد و على (ع) روز سهشنبه به او ایمان آورد و پیوسته براى ترویج اسلام در کنار رسولخدا قرار داشت، فداکارىها کرد، و جانفشانىها نمود.
بارى، على (ع) از هفت سالگى تحت سرپرستى و تربیت پیامبر قرار گرفته بود، اولین مردى است که در نه سالگى اسلام آورد و به همراه رسول خدا در مسجد الحرام نماز جماعت خواند.
او از ظهور اسلام در مکه پیوسته همراه و همراز پیغمبر بود، پس از هجرت به مدینه هم برادر و یاور پاکباخته رسول خدا بود و در همه صحنهها و جنگهاى تبلیغى و دفاعى پیامبر حضور داشت.
امام على (ع) در جنگهاى: بدر، احد، خندق، خیبر و سایر جنگها به غیر از جنگ تبوک - که جانشین آن حضرت در مدینه گردید - شرکت داشت و عموما فرمانده و پرچمدار سپاه اسلام محسوب مىگردید، شجاعتها به خرج داد و پیروزىها براى اسلام بدست آورد.
آرى، على (ع) که از کودکى یارى اسلام را عهده دار شده بود، در همه مدت بیست و سه سال نبوت در کنار پیامبر و همدوش او بود، براى حفظ اسلام و گسترش تعالیم زندگى ساز این آئین مقدس نهایت خلوص و فداکارى را از خود نشان داد و همه سختىها و مشکلات طاقت فرسا را تحمل نمود و همیشه طرفدار حق و درستى بود و هیچگاه از اجراى عدالت و انسانیت غفلت نداشت.
به همین جهت پیامبر اسلام درباره او فرموده است:
على (ع) همراه حق است و حق هم همراه على (ع) است، هرجا حق وجود دارد، على (ع) هم آنجا حضور دارد، هرکس هم از على (ع) اطاعت کند، از حق پیروى کرده است.
موضوع خلافت و جانشینى على (ع) از پیامبر (ص) هم، از همان روزهاى آغازین گسترش اسلام روشن بود، زیرا در سال سوم بعثت که آیه قرآن نازل شد: اى پیامبر! خویشان نزدیکتر خود را بیم بده و به اسلام دعوت کن رسول خدا در چند نوبت قوم و خویشان خود را در مجلسى دعوتنمود و مسئله رسالت خویش و لزوم اطاعت از خود را اعلام داشت و اضافه کرد: هر کس از شما در این راه مرا کمک دهد، او برادر من وصى من و خلیفه من در بین شما مىباشد.
على (ع) مىگوید، من آن روز از همه کوچکتر بودم، برخاستم و دعوت پیامبر (ص) را پذیرفتم، آن حضرت هم گردن مرا به دست گرفت و فرمود:
اما کار موضوع خلافتى که از آن روز مشخص شده بود، پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) به جائى کشید که على (ع) در اثر شرایط نامساعد اجتماعى از حق مسلم خود محروم گردید و روز سه شنبه 23 ذى حجه سال 35 هجرت ناچار پست خلافت را عهده دار گردید.
پس از خلافت هم جوامع اسلامى از قبل، داراى آنچنان آشفتگى و پریشانى شده بود، که به جاى اینکه على (ع) بتواند آبهاى رفته را به جوى بازگرداند و احکام اسلام را در جامعه پیاده کند، متاسفانه مدت حدود پنج سال حکومت خویش گرفتار جنگهاى داخلى، جمل، صفین و نهروان گردید، و با پایان یافتن نسبى آخرین جنگ، به وسیله یکى از عناصر حزب خوارج به نام عبدالرحمن بن ملجم مضروب گردید.
آرى، امام على (ع) مظهر عدالت و انسانیت کامل، همانطور که پیامبر (ص) نیز از قبل اعلام داشته بود، به دست شقاوتمندترین افراد، نوزدهم رمضان در مسجد کوفه به هنگام اداى نماز صبح با شمشیر مضروب شد و پس از سه روز بیمارى و معالجه، سرانجام بیست و یکم ماه رمضان سال چهلم هجرت، به 63 سالگى شربت شهادت نوشید.